مردي بود از نيستانک نائين دستار بسر نامش ملا محسن پسر ملا تقي مکتبدار، اين مرد نيرنگباز و فريفتار از نائين به تهران آمد و خود را بنام آقا شيخ محسن شناساند و چون در سر هواي سروري و ناموري داشت و دانش و مايهاي نداشت که در ميان مسلمانان چهره کند خود را به بهائيان چسباند و شور و جوش نشان داد و به دستاويز متل و سخن پردازي خود را جا کرد و در آموزشگاه تربيت که ويژهي بهائيان بود دبير تاريخ شد در آن روزگار من نيز از شاگردانش بودم رفته رفته از مبلغان هم شد و با تردستي و پشت هم اندازي از بسياري از مبلغين کهنه کار پيشي گرفت تا آنجا که پارهاي بر او رشک بردند. اداها در ميآورد و کرشمهها مينمود که همه افسوس پايگاه بلندش را ميخوردند همهي اين کارها را براي اين بهره کرد که دختر ميرزا نعيم سدهي اصفهاني را که از مبلغان به نام و سخنور بود و در نزد انگليسها چاکري ميکرد به زني بگيرد. دختر گفت: اگر ميخواهي زنت بشوم بايد دستار را کنار بگذاري و کلاهي بشوي و ريش و پشم را هم بتراشي. آشيخ محسن پذيرفت و در شب پيوند همهي اين کارها را کرد و ميرزا محسن خان شد در آن روزگار که من در نزد عبدالبها بودم روزي در ميان نامهها به نامهي اين مرد رسيدم در آن نامه خواهش کرده بود که عبدالبهاء به او پاينام دبير مؤيد بدهد چادرکردیم رفتیم تماشا
دانشمند ایرانی موسسه فناوری کالیفرنیا: کمتر از 10 سال دیگر قرصهای هوشمند وارد بدن انسان میشوند
ملا محسن نیستانکی (دبیرموید)
محسن ,ملا ,هم ,روزگار ,دبير ,نزد ,خود را ,و در ,در آن ,اين مرد ,در نزد
درباره این سایت